عسل فاطمهعسل فاطمه، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

عسل فاطمه

سومین مسافرت دخترم (مشهد مقدس)

دختر بانمکم, اینجا شما ٦ ماهت تموم شده بود که رفتیم مشهد. خیلی خوش گذشت اما خیلی هم سخت بود. چون کلا برنامه خواب و خوراکت به هم خورده بود. یک روز هم رفتیم شاندیز, رستوران پدیده که این عکس رو ازت گرفتیم. به زور نشسته بودی مامانم. قربون اون لم دادنت برم. عزیزم, اونجا که لباس صورتی و آبی تنت هست روی فرشهای حرم امام رضا (ع) - صحن رضوی - گذاشتیمت.   ...
20 آذر 1392

اولین مسافرت دخترم (شمال)

عزیز دلم این عکسها مربوط به اولین مسافرتت به شمال هست. اردیبهشت ١٣٩٠ بود که من و تو و مامانا و بابایی رفتیم شمال ویلای عمو علی (عموی مامان الهام). بابا محسن خیلی کار داشت و نتونست با ما بیاد. توی راه به باغ لاله گچسر هم رفتیم و چندتایی عکس انداختیم. خیلی دلم می خواست به این مسافرت برم. چون تقریباً یک سال بود که هیچ جایی نرفته بودم. حتی اطراف تهران. به خاطر وجود تو عزیز دلم. از وقتی که فهمیدم خدای مهربون تو رو به من هدیه داده تقریباً هیچ جا نمی رفتم. دکتر بهم گفته بود که باید بیشتر استراحت کنم تا عشق مامان خوب رشد کنه. ...
20 آذر 1392

دومین مسافرت دخترم (شمال)

این دومین مسافرت نفسم به شمال هست. شهریور ٩٠ بود که من و تو و بابا محسن رفتیم شمال ویلای خاله زهره (خاله مامان الهام). مامانا و بابایی و حامد هم بودند. اینجا دخترم ٧ ماهه هست.   قربونت برم عزیز مامان. اینجا توی ماشین توی جاده چالوس بودیم. که عشق مامان سردش شده بود و مامانا که عقب پیشت نشسته بود پتو رو انداخت روت و تو خودت رو جمع کردی. ...
20 آذر 1392

اولین محرم (سال 90)

اینجا اولین محرم بعد از به دنیا اومدنت بود عزیزم.رفتم برات از پاساژ مهستان لباس سقایی خریدم. روز جمعه (همایش شیرخوارگان حسینی) بود و من حاضرت کردم و با مامانا و بابا محسن بردیمت مهدیه تهران. اما انقدر شلوغ بود که مجبور شدیم بیرون مهدیه بشینیم و به عزاداریها گوش بدیم. هوا هم خیلی سرد بود. یک ساعت نشستیم و بعدش اومدیم خونه. آخه می ترسیدم که تو سرما بخوری و مریض بشی. مامان قشنگم همیشه در پناه علی اصغر حسین (ع) باشی. انشاء ا... هر کسی که اولاد نداره و منتظر, خدا یه هدیه قشنگ (اولاد سالم و صالح) بهش بده. آمین. ...
20 آذر 1392

قربون لثه های بی دندونت

مامان فدای اون لثه های تو بشه که یه دونه دندون هم توش نیست.   دلم برای اون دورانت خیلی تنگ شده. این عکس آخریه رو ببین که نشوندیمت روی تخت خودت و ازت عکس انداختیم. اون عکسهایی که بغل دستت هست توی بیمارستان پارسیان موقعی که تازه به دنیا اومده بودی ازت انداختند. شاید ٤ یا ٥ ساعت بود که پات رو به این دنیا گذاشته بودی. عزیزم. ...
20 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل فاطمه می باشد